با عرض سلام خدمت همه دوستان گل ....
اول اینکه از دوستانی که به علت اسباب کوتاه وب لاگی مجبور شدن بیان اینجا معذرت می خوام .
دوم : یه آهنگ قشنگ که دوسش دارم رو تو وب لاگم گذاشتم که خیلی وقت بود دنبالش بودم
سوم : یه دوست عزیزه وب لاگی داریم به نام بیاد مرگ . ما هر وقت رفتیم تو وب لاگش depress شدیم و برگشتیم .(اگه داداشم کوشا اینجا بود می گفت :« آهاننننننن ...نانسی باز کلاسه زبان انگلیسی اش رو گذاشت »).
جواب نانسی : آقا کوشا حالا کجاشو دیدی ، دفه دیگه می خوام آپ دیتم رو به زبان فرانسوی بنویسم .
خلاصه این دوست عزیزمون شعراش رو من اثر خودش رو گذاشت و من تصمیم گرفتم این بار ، یه شعر بنویسم درباره همین موضوع ، چیزی که همه ازش وحشت دارن.
به قول عمو جونی ام که جدیدا لقب زلزله بزرگ قرن رو به منه مظلومه بی نوا داده ...می گه: « شکر خدا صبا راه افتاد ... ببینم می تونم تو رو درستت کنم یا نه ؟؟ ولی گمون نمی کنم که تو درست بشو باشی .. باید بی خیال تو بشیم ... »
جواب نانسی : عمو جونی ما تسلیم ....
و حالا شعر:
چه کسی خواهد دید ، مردنم را بی تو
گاهی می اندیشم ، خبر مرگ مرا
با تو چه کس می گوید
آن زمان که خبر مرگ مرا می شنوی
روی خندان تو را کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت را که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر
جنگل جانه مرا عشق تو خاکستر کرد
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من ، آنچه را می بخشی
منتظر نظرات قشنگتون هستم
یا حق